چطور علاقه مان به کارها را کشف کنیم ؟
چطور علاقه مان به کارها را کشف کنیم ؟
یادم هست معلم سوم دبیرستانم به من میگفت کاری را انجام بده که عاشقشی ! ولی عمویم میگفت اجباری نیست که عاشق کارت باشی فقط کافی هست که در آن خوب باشی! بالاخره حق با کی بود؟ بعد از خواندن کتاب “اونقدر خوب باش که نتونند نبینند” فهمیدم شوق کشف نشدنی نیست بلکه در طول زمان ایجاد میشود یعنی وقتی در کاری بهتر میشویم طبیعتاً لذت بیشتری هم از آن میبریم.
به استیو جابز نگاه کنید در بچگی به تاریخ غرب و رقصیدن علاقه داشت اما تصمیم داشت سمت فناوری برود چون فرصتش را داشت یعنی آن موقع از کامپیوتر خوشش نمی آمد فقط در زمان درست و در مکان درست قرار گرفت و یک تراشه کمیاب کامپیوتری را بدست آورد . اگر جابز دنبال علاقه اش به تاریخ میرفت احتمالاً یه پروفسورِ تاریخِ عالی میشد. شاید مثلاً یکی دوتا کتاب هم بیرون میداد اما متاسفانه تصمیم گرفت به مسیر آینده دار تری قدم بگذارد و یکی از ثروتمند ترین مردان آمریکا شد حالا شاید سوال اینجا پیش بیاد شوقش به فناوری ساختگی بود ؟ نه ، البته که نه . شوقش به فناوری از همه بیشتر بود اما شوقش پرورانده شده بود.
دارم میگم هرکاری دلتون میخواد بکنین در آن خوب باشید و آخرش عاشقش باشید نه دقیقاً ولی خب یه چیزی تو همین مایه ها. میخواهم بگویم باید بدانیم از انجام چه کارهایی خوشمان میاد و چه کارهایی نه؟ اگر به یکی از کارهایی که مورد علاقه ما هست میچسبیدیم و در آن بهتر میشدیم شوقمان از هر کار دیگری که ممکن است بعدا کشفش کنیم بیشتر میشد .
خب چطور متخصص شدن در چیزی شوقمان را بهش زیاد میکنه مطالعات نشون دادند اگر سه تا شرط تحقق پیدا کنند هرکاری به یک کار رویایی تبدیل میشه
سه شرط خلاقیت ، تاثیر و کنترل.
من قبلا در رستوران کار میکردم و یک روز ظرفشور مریض شد و من ازش پرسیدم که قبلا این کار رو میکرده گفت البته ! چهارسال ظرف شور بودم و میبینم که همه توی اشپزخونه باید از ظرفشوری شروع کنند تا بعدا ارتقاع بگیرند وقتی بدون تجربه قبلی دست به کاری میزنیم به نوعی یک ظرفشوریم و به نوعی هرچه تجربه بیشتری بدست بیاوریم یا همان سرمایه شغلیمان بالاتر برود مثلا به سبزی خوردکنی آشپز خط و در نهایت به سر آشپز ارتقا درجه پیدا میکنیم یک ظرفشور خلاقیت تاثیر و کنترل نداره فقط کاری رو میکنه که بهش میگن اما وقتی سرآشپز باشیم میتونیم از خلاقیت در ساخت دستورهای جدید استفاده کنیم سطح تاثیر بالاتری داریم و کنترل در تمام زمینه ها بیشتر میشود مثلا اگر یک روز حوصله مزه دار کردن مرغ رو نداشته باشید میتونید از یه نفر دیگه بخواید انجامش بدهد و آنها هم اطاعت میکنند چون خب شما سراشپز هستید اشپز ما خیلی سرشناس بود و چند تا رستوران داشت بنابراین خودش تعیین میکرد چند ساعت کار کند چی بهتر از این وقتی خواهان پیدا کنید بالاسری هاتون ترجیح میدهند کنترل بیشتر بهتون بدهند تا جایی نروید درست مثل اشپزخانه این سه ویژگی هر شغل توی بهتر شدن شما پررنگ میشوند و شوق شما در کنارشون افزایش پیدا میکنه
ولی چطور در کمترین زمان ممکن در هر کاری بهترین بشویم ؟
چطور بتوانیم آنقدرخوب بشویم که نشه نادیده بگیرنمون؟
در مرور کاملی که از این کتاب داشتم در کنار اشاره به دو اشتباه متداول مردم هنگام تصمیم گیری های شغلی به این پرسش ها پاسخ میدهد کتاب را بخونید اگر میخواهید در زندگی به جایی برسید باید این کتاب رو بخونید .
پاسخ دهید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.